کد مطلب:234121 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

کلام آن حضرت در کلیات توحید
روایت شده: هنگامیكه مأمون قصد داشت امام رضا (علیه السلام) را به ولایتعهدی منصوب كند، بنی هاشم را جمع كرد وگفت: من قصد دارم كه خلافت بعد از خود را به امام رضا (علیه السلام) واگذارم، بنی هاشم نسبت به امام حسد ورزیدند وگفتند: آیا می خواهی را متصدی امری كنی كه از آن آگاهی ندارد، اگر می خواهی نادانی او بر تو آشكار شود كسی را نزد او بفرست تا بیاید، مأمون نزد آن حضرت فرستاد، بنی هاشم به ایشان عرض كردند: ای ابا الحسن بر منبر برو وخداوند را توصیف كن، آنگونه كه خدا را بر آن عبادت كنیم. امام بر منبر رفت، لحظه ای نشست وتأمل كرد، آنگاه ایستاد وپس از حمد وثنای الهی ودرود فرستادن بر پیامبر وخاندانش اینگونه سخن گفت: اولین مرتبه بندگی خداوند شناخت او است، وپایه شناسائی او یگانه دانستن او است، وكمال یكتا دانستن او نفی صفات (زائد بر ذات) از ذات اقدس او است، زیراعقول گواهی دهند كه هر صفت وموصوفی مخلوق است، وهر موصوفی گواهی دهد به این كه برای او خالقی است كه آن خالق دارای چنین صفتی نبوده وموصوف به این صفت نمی باشد، وهرصفت وموصوفی گواهی دهند به ارتباط داشتن با یكدیگر، واین ارتباط گواهی دهد به ایجاد شدن، وایجاد شدن گواهی دهد به این كه ازلی نمی باشند، زیرا محال است شئ حادث ازلی باشد. پس آن كه به تشبیه در آید وشناخته شود خدا نیست، وكسی كه بخواهد به كنه ذات او پی ببرد خدا را یگانه ندانسته، وكسی كه برای او مثل ومانند آورد به حقیقت او نرسیده، وهر كه برای او نهایتی تصور كند او را تصدیق ننموده، وهر كه بسوی او اشاره كند او را قصد نكرده است، وهر كه او را به چیزی تشبیه كند او را اراده نكرده، وهر كه قائل به جزئیت او شود برای او خوار نگشته است، وهر كه او را به وهم وخیال در آورد او را اراده نكرده است. آنچه شناخته شود بخودی خود مصنوع وساخته شده است، وهر چه بسبب دیگری پابرجا است معلول است، به آفرینش او به وجود او دلیل آورده شود، وبه عقل به شناسائی او راه برده شود، وحجت الهی در فطرت هر كس وجود دارد. آفرینش خدا آفریدگانرا حجاب وپرده ایست بین او وبین آفریده شدگان، ومغایرت او با مخلوق مفارقت او با ماهیت آنهاست، و ابتداء نمودن خدا خلق را خود دلیل است بر آن كه برای خدا ابتدائی نیست، زیرا هر ابتداء شده ای عاجز است از این كه غیر خود را ابتداء كند، ابزار و اسباب دادن خداوند به خلق دلیل است بر این كه برای خدا آلات وادوات و ابزار نیست، زیرا ابزار واسباب گواه احتیاج مادیین است. نامهای خداوند تعبیر از او است (نه عین ذات او)، وافعال خدا راه شناسائی او است، وذات او حقیقت او است (كه تغییری در او نیست)، وكنه او جدائی است بین او وبین خلق او، غیریت او تحدید كننده آنچه غیر او می باشد، چنانكه ثابت می كند غیر او محدود است. نشناخته است كسیكه خدا را وصف نموده، واز او تجاوز كرده كسیكه خدا را مشمول چیزی بداند، وبه خطا واشتباه افتاده كسیكه بخواهد به كنه او پی ببرد، وكسیكه گوید: خدا چگونه است او را به چیزی تشبیه كرده، و كسیكه گوید: خدا چرا اینگونه است برای او به دنبال علت گشته است، و هر كه گوید: خدا در چه زمانی بوجود آمده او را محدود به زمانی ساخته است، وهر كه گوید: خدا در چیست، او را متضمن چیزی فرض كرده، وهر كه گوید: خدا تا چه زمانی وجود دارد، برای او نهایتی فرض كرده است. وهر كه گوید: او تا فلان زمان وجود دارد او را موقت دانسته است و برای او نهایتی تصور كرده است، وهر كه برای او نهایتی تصور كند برای او مدت قائل شده است، وكسی كه برای او مدت قائل شود او را تجزیه كرده، وهر كه او را تجزیه كند او را توصیف نموده، وكسی كه او را مانند ممكنات توصیف كند از راه حق منحرف شده وملحد گشته است. به تغییر مخلوق خدا تغییر نیابد، چنانكه به تحدید محدود خدا محدود نگردد، خدا یكی است نه در مقام شماره كردن، خدا ظاهر است نه چنانكه او را به چشم ظاهر دید وبا او مباشرت نمود، خدا تجلی وظهور دارد نه چنانكه دیده شود، باطن است نه چنانكه از ظاهر به باطن انتقال یابد، از خلق جدا ومباین است نه از حیث مسافت، به خلق نزدیك است نه از جهت مكان. لطیف است نه به جسمانیت، موجود است نه آن كه وجود او بعد از عدم باشد، انجام دهنده امور است نه از روی اجبار، امور را بدون فكر اندازه گیری كند، وبدون حركت تدبیر امور كند، بدون آن كه بخاطر آورد اراده می كند، درك كننده است بدون آن كه همت بگمارد، شنواست بدون آلت واسباب، بیناست بدون ابزار بینائی. با زمان ارتباط نداشته، ومكانها او را در بر نگیرد، وخواب وچرت او را فرانگیرد، اوصاف او را محدود نكند، آلات وابزار او را نفع نبخشد، وجودش بر زمان پیشی جسته، ووجودش بر عدم سبقت گرفته، وازلیتش بر هر ابتداء مقدم بوده، از آنجا كه به مشاعر آدمی قدرت درك داد دانسته شد كه برای او مشاعر وآلاتی نیست، وچون جوهر وماهیات اشیاء را ایجاد كرد دانسته شد كه برای او ماهیتی مانند ممكنات نباشد، وچون بین اشیاء ضدیت قرار داد دانسته شد كه برای او ضدی نیست، وچون امور را قرین یكدیگر قرار داد دانسته شد كه قرینی برای او نیست. روشنائی را ضد تاریكی، وآشكار را ضد نهان، وخشگی را ضد رطوبت، وسردی را ضد گرمی قرار داد، خداوند بین چیزهائی كه با یكدیگر سازش ندارند دوستی والفت قرار دهد، وبین چیزهائی كه با یكدیگر نزدیكند جدائی اندازد، این جدائی دلیل است بر این كه جدا كننده ای دارد، واین دوستی دلالت كند بر این كه كسی دوستی را قرار داده است، واین است فرموده خدای بزرگ: " از هر چیز جفت آفریدیم تا این كه متذكر شوید ". تا آن كه دانسته شود برای خدا قبل وبعدی نیست، وایجاد غرائز گواه است كه برای ایجاد كننده آن غریزه ندارد، وچون تفاوت را در بین اشیاء قرار داد دانسته شود كه برای موجد آنها تفاوت نیست، وچون برای هر شئ زمانی را قرار داد معلوم می گرددكه برای خدا زمانی نبوده است، بعضی از اشیاء برای بعضی دیگر حجابند تا دانسته شود كه بین خدا واشیاء حجابی نیست.

او پروردگار بوده است هنگامیكه پرورش یافته ای نبوده، وحقیقت خدائی برای او بوده هنگامیكه ستایشگری در جهان نبوده، عالم ودانا بوده هنگامیكه معلوم ودانسته شده ای نبوده، آفریدگار بود هنگامیكه آفریده شده ای نبوده، شنوا بوده هنگامبكه شنیده شده ای نبوده، وحقیقت آفریدگاری را پیش از آن كه بیافریند را دارا بوده است، وحقیقت خالقیت را دارا بود پیش از آن كه خلق نماید. چگونه چنین نباشد در صورتیكه از چیزی غائب نبوده، وتحولی در او صورت نمی گیرد، امید وآرزو در او وجود ندارد، محدود به زمانی نبوده، وقرین چیزی نیست، ادوات وابزار اشیاء را محدود می كند، و اثبات نیازمندی واحتیاج می نماید، وآلات واسباب به همانند خود اشاره می كند، قدیمیت اشیاء را حادث بودنشان نفی می كندو از ازلی بودنشان ممانعت بعمل می آورد، وكمالی در او نیست. بین اشیاء جدائی انداخت تا دلالت كنند بر وجود جدائی اندازنده، و دوری انداخت تا دلالت كنند بر دوری اندازنده، با اشیاء خالقشان برای عقول تجلی كرد، وبه آنها از دیدن در حجاب قرار گرفت، وبه آنها اوهام توجه نموده، ودر آنها غیر او را ثابت كردند، وادله از آنها اخذ شد، واز آنها اقرار گرفته شد، وبه عقلها اعتقاد به خداوند استحكام یابد، وبه اقرار ایمان كامل شود، دینداری جز با شناخت تحقق نپذیرد، وشناخت جز با اخلاص میسر نیست، وبا تشبیه اخلاص صورت نمی گیرد، وتشبیه را نتواند نفی كند اگر برای او صفات مخلوقین را اثبات نماید.

پس هر چه در مخلوقات است در خالق نبوده، وآنچه در او امكان دارد در خالق او امتناع دارد، حركت وسكون در خدا جریان ندارد، و چگونه برای او این امور تصور شود در صورتیكه او خود آنها را بجریان انداخت وبسوی او بازگشت می كند، واگر چنین باشد ذاتش در حال تحول ودگرگونی است وكنه او تجزی یابد، وتركیب مانع از ازلی بودن او است، و معنای خالقیت در او تصور نمی شود، اگر برای او نهایتی باشد، الزاما آغازی نیز دارد، واگر برای او تمامیتی تصور شود الزاما نقصان نیز برای او وجود دارد. وچگونه شایسته ازلیت باشد كسی كه از تحول ودگرگونی مبری نباشد، وچگونه می تواند اشیاء را ایجاد كند كسی كه خود منعی از ایجاد شدن ندارد، وهر گاه چنین باشد نشانه های مصنوعیت در او یافت شود، و این امر بجای آن كه دلیلی بر خالقیت او باشد دلیل است بر موجود بودنش. بنابر این در مقام گفتار دلیلی بر خالقیت او نبوده، وپاسخی برای سؤالات وارده در این زمینه نخواهد بود، ودر معنا وحقیقتش بزرگی نباشد، وآشكار شدنش در میان خلق ظلمی نخواهد بود، مگر آن كه ازلیت مانع است از این كه دو تا بودن برای او تصور شود، وآنكه ابتدائی برایش نیست ابتداء كرده شود، معبودی جز خداوند بزرگ نیست. ودروغ گفتند آنانكه برای خداوند شریك قائل شدند، وگمراه گشتند واز حق دور شدند وزیان كردند زیان آشكاری، ودرود خدا بر محمد وخاندان پاكش باد.